گزارش پایگاه خبری مجمع خادمین شهدای جهان اسلام:
گفتگو با همسربزرگوار شهید مدافع حرم مهدی حسینی.‌‌

 

 

*شهیدقدس:
بسم رب الشهدا و الصدیقین 
بسم رب الشهدا و الصدیقین 
ما شیعه حیدریم و سرافرازیم
دل به عشق آل فاطمه میبازیم
فرمانده لشکری ما عباس است
در ارتش او تا به ابد سربازیم
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
ما به بارگاه اهلبیت می نازیم
از صحن رقیه تا حریم زینب
بین الحرمین دیگری میسازیم

امشب در خدمت همسرشهید مدافع حرم مهدی حسینی هستیم تا اگر لایق باشیم با گوشه هایی از زندگی بی کران شهید از زبان همسفرشان آشنا شویم

خواهرم ازتون ممنونیم که دعوتمون قبول کردید.
ولادت پنجمین اختر امامت هم به شما و هم به تمام اعضای گروه تبریک میگم.

.خواهرم لطفا خودتون معرفی کنید.

**همسر بزرگوار شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم خدمت شما و تمام اعضای محترم گروه.
من زهرا سلیمانی زاده همسر شهید مهدی حسینی هستم
*:
.لطفا بیوگرافی کوتاهی از شهید برایمان بگوئید.
متولد چه تاریخی بودند و در چه شهری متولد شدند
شهید چند خواهرو برادر داشتند

**:
شهید حسینی در تاریخ ۲۷ ۵ ۵۹ در تهران به دنیا اومدن فرزند اول خانواده بودن و دوبرادر و یک خواهر دارند .‌
ایشون سال ۷۹ وارد نیروی قدس سپاه پاسدارن شدن و تا سال ۹۵ در خدمت سپاه بودند .
ایشون لیسانس مدیریت داشتن 
رشته ورزشی شون جودو بود 
و مسلط به سه زبان عربی انگلیسی و اسپانیایی بودن.

*:
از فعالیت های فرهنگی و بسیجی دوران نوجوانی شهید اگر اطلاعی دارید بگوئید‌‌.

**:
ایشون از همان دوران نوجوانی و جوانی وارد بسیج شدن و با علاقه ی زیادی برای بچه ها اردو راه میانداختند و اونهارو جذب بسیج میکردن و تا زمانی که وقت داشتن بسیج محله ی خودمون میرفتن و در هر زمینه ای که کار داشتن کمک میکردن

*:
چگونه با یکدیگر آشنا شدید و
چگونه پیشنهاد ازدواجشان را باشما در میان گذاشتند.

**:
منو همسرم دخترخاله پسر خاله بودیم و ازدواج ما فراز و نشیب زیادی داشت و بهرحال خواست خدا بود که چند صباحی کنار هم زندگی کنیم
*:
آیا فرزندی هم داشتید.

**:
همسر در دوران نوجوانی به خودش قول داده بود که منو خوشبخت کنه چند سال بعد از ازدواج به من گفته بودن که این قول و به خودم دادم و الانم نمیدونم که موفق شدم با نه

دختری داریم که الان برای خودش خانمی شده نغمه خانم

*:
خدابراتون حفظ کنه ان شاءالله

 

***:به نقل از برادر شهید:
همسرش برایم تعریف می‌کرد. با همدیگر سوریه  بودند همسرش را برده بود به محل کارش بعد به خاطر گرمی هوا برای همسرش پنکه روشن کرده بود. خانمش گفته بود: مهدی چرا کولر را روشن نمی‌کنی؟» گفته بود: آخر نیروهای من کولر ندارند. فقط این اتاق کولر دارد اگر جلسه باشد و همه بچه‌ها باشند من کولر این اتاق را روشن می‌کنم وگرنه مثل بقیه بچه‌ها فقط از پنکه استفاده می‌کنم.»

**:
ممنونم بزرگوارید

*:
از چه سالی سفرهای خارج از کشورشان شروع شد؟؟؟
از چه سالی سفرهایشان به سوریه شروع شد.

**:
ایشون به خاطر کازشون مدام ماموریت میرفتن که اکثرا داخلی بود اولین بار که رفتن سوریه سال ۸۶ بود که سه ماه اونجا بودن

*:
چه ماموریتی در سوریه داشتند در سال ۸۶؟؟؟

**:
و از زمانی که جنگ سوریه شروع شد مدام اونجا بودن و کمتر ایران

رفته بودن سفارت و اونجا کار داشتن

در سال ۸۸ حدود یک ماه صدا سیما بودن و بعد از اومدن میرفتن مسجد الجلیل خیابان شهید نامجو و با بسیجی ها برای خاموش کردن فتنه به جاهای شلوغ میرفتن و با تخصصی که تو کارشون داشتن کمک میکردن سال ۸۸ خیلی سال سختی بود .

*:
از چه زمانی شما متوجه جنگ در سوریه شدید؟؟؟
عکس العمل تان به رفتن شهید به این مناطق جنگی چه بود؟؟؟

**:
سال ۹۱ ۹۲ یا شایدم زودتر  که جنگ داخلی سوریه شروع شده بود و هنوز جایی زیاد گفته نمیشد و منم زیاد اطلاعی نداشتم و ایشون میرفتن و میاومدن سال ۹۳ که متوجه جنگ شدم  مثل همه نگران بودم و میگفتم میشه نرید چون خیلی خطر ناکه ولی همیشه منو قانع میکردن و جوری حرف میزدن که من نمیتونستم حرفی بزنم و مانع بشم

*:
در مدتی که در سوریه بودند آیا سفری هم به سوریه داشتید؟؟؟
اگر بله؛یکی از خاطرات سوریه رفتنتان را تعریف کنید لطفا.

**:
چندین سفر به سوریه داشتم که هر لحظه اش برام پراز خاطرات تلخ و شیرینه لحظه هایی که برام شدن زندگی .
آقا مهدی تا سال ۹۴ کلا تو رفت و امد بودن دوماه سوریه و دوماه شایدم کمتر ایران ولی از سال ۹۴ تا لحظه ی شهادت کلا منطقه بودن و فقط یه چند روزی به ایران میاومدن .
خاطرات زیاده ایشون خیلی به بیت المال و بحث بین شیعه و سنی حساس بودن .
یادم میاد یه روز ما داشتیم از دمشق به سمت لاذقیه میرفتیم که گوشیشون زنگ خورد و شروع کردن صحبت کردن من مقداری از صحبت هاشون متوجه شدم وقتی صحبتشون تموم شد گفتم چی شده گفتن یکی از نیروهام بوده و ماشین میخواسته و گفتم نه امروز نمیشه گفتم چه اشکالی داره خوب میدادی گفتن خانم نمیشد چون این نیروم شیعه بودن دیروز یکی از نیروها که سنی بوده ازم ماشین خواسته ندادم بهش الان به این نیرو میدادم میگفت چون شیعه بوده شما ماشین دادی و این اختلاف ما افتاد می گفتن ما باید مراقب رفتارمون باشیم نباید اختلاف بین برادر ها بیافته که اگر اختلاف افتاد دشمن به خواسته ی قلبیش رسید

*:
آخرین دیدارتان چند روز قبل از شهادتشان بود؟؟؟
چه خاطره ای از آخرین دیدارتان دارید؟؟؟

**:
ما ۶روز قبل از شهادت به ایران اومدیم یعنی ۶ مهر ۹۵ و ایشون ۱۲ مهر ۹۵ شهید شدن .
اخرین دیدارمون فرودگاه دمشق بود و ایشون نسبت به خانواده ی شهدا حساس بودن و خیلی مراعات میکردن اوروز هم همینطور بود چون تو پرواز چند خانواده شهید بودن سمت من نمیاومدن و چند باری که نغمه صداشون زدن نغمه رو برد گوشه ای خلوت و گفت دخترم عزیزم میشه کلمه ی بابا رو به من نگی منو صدا نزنی بچه هارو نشون داد گفت دخترم این بجه هاباباشون رفته پیش خدا و شهید شدن اگه شما منو صدا بزنی و بگی بابا اونا دلشون میشکنه و دلشون میخواد باباشون باشه و نغمه از اون لحظه یه بارم نرفت سمت پدرشون

*:
در آخرین تماس تان چه توصیه ای به شما داشتند؟؟؟

شعری تقدیم به شهید مهدی حسینی
#با_زبان_محلی_شهید

 خـــور بمـو پسر پرواز هــکرده
دتــا دسه خــــــداسه واز هــکرده
▪️
خلـه سخته پسر شـو تا صـــواحی
خـلـه سخته پسر جــان تـه جـدایی
▪️
پیغـوم بمـــو حــــرم نا امـن بهییه
حـــــرم ور پـــر از دشمـن بهییه
▪️
پسر پیرن سپــاهـی تــن دکـــرده
وه بورده اونجه راسی جنگ هکرده
▪️
#ارسالی_از_همشهری_شهیدمهدی_حسینی

ترجمه شعر بالا

خبر آمد پسرم پرواز کرده
دوتا دستاشو برای خدا باز کرده

خیلی سخته پسرم شب تا صبح
خیلی سخته پسر جان جدا شدن از تو

خبر آمد حرم  نا امن شده
دور حرم پر از دشمن شده

پسر پیرهن سپاهی به تن کرد
او رفت اونجا جنگ کرد.

**:
شب قبل از شهادتشون با ما تماس گرفتن و صحبت کردیم و گفتن فردا کلی کار دارن اگر تماس نگرفتن نگران نشم .ایشون هر وقت و زمانی پیدا میکردن حرفهاشونو به من میزدن و وصیت میکردن اخرین پیامشونم ساعت ده و سی و سه دقیقه صبح بود که ندستن سلام صبح بخیر عزیزم .

*:
در چه شهری به شهادت رسیدند؟؟؟
اگر برایتان مقدور است از نحوه شهادتشان بگوئید لطفا.

ان شاءالله با سید و سالار شهیدان؛امام حسین(ع)محشور بشن

**:
ایشون نرسیده به دمشق و به صورت انتحاری به شهادت رسیدن .
اینم بگم خدمتتون سال ۹۴ به شدت مجروح شدن ولی شهید نه چون من هنوز ازشون دل نکنده بودم و راضی به شهادت و رفتنشون نبودم البته دعای شهادت براشون میکردم ولی اینکه به این زودی شهید بشن نه نمیتونستم  شب اخری یعنی ۶ مهر داخل حرم خانم زینب ازشون دل کندم و نمیدونم خانم چه نگاهی به دلم کرد که با ارامش گفتم خانم جان زینب جان این همسرم تمام دارایی و تمام ثروت منه هر چیزی که تو دنیا دارم تمام زندگیمو فدای شما میکنم و ببریدش راضیم ولی یه قول از شما میخوام میخوام وقتی شهید شد زود و سالم برگرده من تحمل مفقودی و گمنامی رو ندارم و خودت میدونی خانم جان و من تو این یک هفته هر لحظه منتظر خبر بودم

محل خدمتشون شهر حماء بود شهری که میگفتن اتش زیر خاکستر چون اکثر ادمهای اونجا خانواده مسلحین بودن
*:
شما چگونه از شهادتشان اطلاع پیدا کردید؟؟؟

**:
سوریه که بودیم با شهدای گرانقدری مثل شهید پورهنگ شهید نعمایی شهید پاشاپور که تازه پیکرشون اومده اشنا شدم روز اول محرم غروبش رفتبم هیات و هر وقت وقتم آزاد میشد انلاین میشدم که ببینم اقا مهدی پیام دادن یا نه خوب دیدم نه هیچ خبری نیست تا اینکه همسر شهید پورهنگ پیام دادن سلام زهرا خانم برای شوهرت چه اتفاقی افتاده خوب ما هم از جایی خبر نداشتم سریع گفتم چیزی شده مگه اتفاقی افتاده دیدن من بیخبرم گفتن نه چیزی نیست در صورتی که ظهر همسرم شهبد شدن و هما خبر داشتن و قرار بود فردا بیان و خبر شهادت و به ما بدن بعد از چتد دقیقه یکی از دوستانم تماس گرفتن و بعد از کلی حرف زدن گفتن که شهید شدن من شب دوم محرم داخل هیات یا زهرا خبر شهادت همسرم و شنیدم

*:
چگونه برای دخترتان شهادت پدرش را توضیح دادید؟؟؟

**:
اون شب هیات نغمه برای اولین بار بود که خوابش برد و وقتی بیدار شد از صحبت های دیگران متوجه شد ولی قبول نمیکرد و اصلا از من هم سوال نمیپرسید فقط یه روز از خواهر آقا مهدی سوال کرد بابا شهید شده و اونم براش توضیح داد حالش خیلی بد بود و خال و روز خودمم زیاد تعریفی نداشت ولی با این حال باید کاری میکردم چون داشت دق میکرد شروع کردم به صحبت کردن در مورد شهادت و مقام شهید و لطف خدا بود که قبول کرد و اروم شد

و لطف و عنایتی که خداوند به فرزندان شهدا داره بی مثاله و ان شاالله خداوند تمام فرزندان و در پناه خودش حفظ کنه

*:
خداخیرتون بده 
ان شاءالله خدا به هردوتون صبر بده
در معراج الشهدا به همسرتان چه گفتید.

**:
معراج که رفتم اول دو رکعت نماز شکر خوندم که پیکر همسر اومد معراج نشسته بودم و منتظر که صدام بزنن برم پیش همسرم لحظه های بدیه یکی از دوستانم اومد کنارم نشست و گفت زهرا جان میخوام یه چیزی نشونت بدم شما توقع اون مهدی رو نداشته باش و فیلم ماشین همسرم و اوردن نشون دادن وقتی فیلم و دیدم گفتم خانم زینب خانواده کرمن اونا خلف وعده نمیکنن ازشون قول گرفتم که سالم باشه پس صورتش جوری هست که ببینمش و باهاش حرف بزنم پاهام میلرزید و توان حرکت نداشتم ولی با این حال هر جور بود خودمو رسوندم به همسرم و شروع کردم باهاشون صحبت کردن .گفتم نهدی جان ببین چقدر ارومم همونطور که خواستی ببین صدامو نامحرم نشنیده همونطور که گفته بودی مهدی جان سلام منو به آقا برسون و منو یادت نره و قولی که داده بودی و یادت نره ازشون قول گرفتم که شفاعت منو بکنه و گفتم روز عاشورا همسر وهب با وهب چی گفته همونو میخوام گفتم منم روی قولم هستم و شما هم باش وفتی رفتم توی سالن خیلی حالم بد بود گفتم فقط یکی رو بیارید روضه ی خانم و بخونه الحمدالله مداح اومد و به روضه خوند و اروم شدم

اینجا منزل شهید پاشاپوره که لیست روزی ما منزل ایشون زندگی کردیم روحشون شاد

*:
شهید وصیت نامه دارند؟؟؟
اگر بله لطفا متن وصیت نامه شان را برایمان بفرستید.
**:
تمام وصیت شون زبانی بود که ماه رمضون سال ۹۵ به من گفتن و الحمدالله به تمام وصیتشون عمل کردم ولی دست نوشته ای دارن

 

۷

*:
اجرتون با عمه سادات خواهرم

.
بسم رب الشهدا
.
اطلاعیه؛همسر شهید مهدی حسینی
عمل به وصیت #شهدا یک فریضه واجب است
شهید مهدی حسینی در آخرین صحبت های خود با همسرش به او گفت:همسرم بعد از #شهادت من مسجد روستایمان را تعمیر کن.
به لطف خداوند به وصیت شهید آقامهدی حسینی عمل شدو مسجد روستا تعمیر شد
.
پایگاه اطلاع رسانی و حفظ و نشر آثار شهید مهدی حسینی
eitaa.com/mahdii_hoseini
http://sapp.ir/mahdii_hoseini
instagram.com/mahdii.huseini
facebook.com/mahdii.hoseini
twitter.com/mahdii_hoseini

*:
چه توصیه ای به نسل جوان و آینده ساز ایران دارید.

**:
ان شاالله همه پیرو ولایت فقیه باشیم و راه شهدا رو ادامه بدیم

*:
خواهرم در خواستی از طرف مجمع از شما داریم 
از شما میخواییم ی عکس که امضای شما وخانواده شهید روی اون باشه  به مجمع برای برگزاری نمایشگاه های کشوری به ما هدیه بدید.
یا زینب:
ان شاالله چشم


*:
خواهرم از شما کمال تشکر داریم که دعوتمون قبول  کردید و از شهیدتون برای ما گفتید 
به دعای شما خانواده های شهدا خیلی احتیاج داریم خواهرم؛التماس دعا 
ان شاءالله خدا شهیدتون رو خدا با آقا امام حسین محشور کنند و شفیع همه ما باشند. دعا کنید ادامه دهنده راه شهدا باشیم و ولایت فقیه روتنها نزاریم

از همه خادمین عزیز هم تشکر میکنیم که همراهیمون کردند
اجرتون با شهدا 
یاعلی مدد


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها